سال ها رنج کشیدم که گلی پروردم باد پاییز به ناگه زد وگل پرپر شد
گل پرپر شده ام از چه برفتی ز برم که زهجران تو هر دم دل ما مضطر شد
سال ها رنج کشیدم که گلی پروردم باد پاییز به ناگه زد وگل پرپر شد
گل پرپر شده ام از چه برفتی ز برم که زهجران تو هر دم دل ما مضطر شد
فلک آخر ربودی گوهر یکدانه ما را بگو بر ما چرا بردی تو ان دردانه ما را
ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن گل مارا چیدی و برهم زدی گلخانه ما را
باورم نیست كه دیگر نشـنوم آواي تو يــا نبـينم روی مـاه و قامت رعـنـاي تو
سالها سنگ صبورم بودي و هم صحبتم بي تو رنگ يأس دارد منزل و مأواي تو
افتابی در جهان تابید رفت عمر کوتاهش جهان دید ورفت
هیچ کس از دست او رنجش نداشت از چه رو از دست ما رنجید ورفت
شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک دارم جگری کباب و چشمی نمناک
گلها همه سر ز خاک بیرون کردند الا گل من که سر فرو برده به خاک
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین
در سوگ توام ناله ز عیوق گذر کرد داغ تو، دل سوخته را سوخته تر کرد
آهی که به یادت ز دل زار بر آمد از کوه گذر کرد و بر افلاک اثر کرد
گفتم که فراق تو نبینم دیدم آمد به سرم هر آنچه میترسیدم
خوشا آن کس که نیکی حاصل اوست پیاپی عشق یزدان در دل اوست
خوشا آن کس که بعد ترک دنیا بهشت جاودانی منزل اوست
فلک آخر ربودی گوهر یکدانه ما راد بگو بر ما چرا بردی تو ان دردانه ما را
ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن گل ما را چیدی و برهم زدی گلخانه ما را
ای سفر کرده به معراج، به یادت هستیم ای گل پرپر ما، چشم به راهت هستیم
تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران ما، ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم
افتابی در جهان تابید رفت عمر کوتاهش جهان دید ورفت
هیچ کس از دست او رنجش نداشت از چه رو از دست ما رنجید و رفت
خوشا آن کس که نیکی حاصل اوست پیاپی عشق یزدان در دل اوست
خوشا آن کس که بعد ترک دنیا بهشت جاودانی منزل اوست
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین
آتش هجران تو همچون سپندم می کند پر ز ناله همچو نی بند بندم می کند
داغ سنگینی که بر دل دارم از هجران تو تا قیامت بر غم تو پای بندم می کند
عزیزخفته در خاکم گل باغ دلم بودی درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم تو را ای نازنین دختر که یار وهمدمم بودی
در سوگ توام ناله ز عیوق گذر کرد داغ تو، دل سوخته را سوخته تر کرد
آهی که به یادت ز دل زار بر آمد از کوه گذر کرد و بر افلاک اثر کرد